تعداد بازدید: 2109

توصیه به دیگران 1

يکشنبه 21 آبان 1385-0:0

در ستايش "ترديد"

يادداشتي از:حجت الاسلام محمدجواد اکبرين،نويسنده و محقق بابلي.


صبح روز پنجم نوامبر، در حالي که مخاطبان شبکه هاي مختلف خبري جهان، گزارش جلسه قرائت و ابلاغ حکم دادگاه صدام حسين و چند تن از اعضاي عاليرتبه ي حکومتش را نظاره ميکردند صحنه هايي از واکنش متهمان، به غايت تأمل برانگيز بود.

صدام، قرآن بر دست، وارد جلسه شد و هنگامي که حکم اعدامش به جرم ارتکاب جنايت ضد انسانيت، در شکنجه و قتل عام ساکنان "دجيل" را شنيد پي در پي فرياد "الله اکبر" سرداد و با لبخندي مسئولان دادگاه را مزدوران آمريکا و اسرائيل خواند و عراق و ملتش را ستود، چنان که برخي ديگر از متهمان [مانند برادر صدام] نيز چنين کردند.

پيش از اين نيز در يکي از جلسات محاکمه، دوربين ها صدام را نشان دادند که بي اعتنا به آنچه در دادگاه مي گذرد، نشسته بر صندلي، نماز ميخواند و قرآن تلاوت مي کرد.

اين همان صدام است که استفاده از سلاح هاي ميکروبي و شيميايي در جنگ عليه ايران و حملات موشکي عليه مناطق مسکوني، بمباران شيميايي حلبچه، حمله به کويت و حبس و اعدام هزاران انسان، چنان در کارنامه ي وي پررنگ است که پرونده ي قتل عام ساکنان دجيل ـ که به تنهايي حکم اعدام را برايش رقم زده است ـ در برابر آن ها، کوچک مي نمايد.

راستي را اين کدام "خدا" و کدام قرآن و نماز است که به کار همگان مي آيد؛ از صدام و زرقاوي گرفته تا نسلي که در همين عراق به حکم اين دو تن، کشته و زخمي و محبوس شده اند؟

از تعبير و ترديد زنده ياد "حسين پناهي" وام ميگيرم که "شک دارم به ترانه اي که زنداني و زندانبان با هم ميخوانند" و اين شک و ترديد بسيار عميق و انديشيدني، شايد مسئله اساسي اين يادداشت باشد؛ از اين پرسش آغاز مي کنيم که "براي سنجش حق و باطل هاي ديروز و امروزمان، چه ترازويي وجود دارد؟"

الف] اگر به جاي صدام حسين، شخص ديگري از جماعت هم پيمان مان،در دادگاهي حاضر مي شد و به هنگام شنيدن حکم اعدام، "الله اکبر" سر مي داد و لبخند بر لب، عليه اسرائيل شعار مي داد چگونه تجليل و تقديس اش ميکرديم و مگر درباره ي مرحوم نواب صفوي چنين نکرديم؟

ما بدون آن که از ترورهاي نواب صفوي [که مخالفاني چون مرحوم آيت الله بروجردي داشت] سخني بگوئيم از روحيه ي بالاي او پس از صدور حکم اعدام، قصه ها گفتيم و اسطوره اش ساختيم تا امروز که با جرياني مواجهيم که افتخار خود را در پيمودن راه نواب صفوي و اباحه ي ترور ميدانند.

ب] تنها يک روز پس از کشته شدن ابومصعب زرقاوي که صدها انفجار و عمليات انتحاري و به خاک و خون کشيدن هزاران عراقي را در کارنامه ي خود دارد، جنبش حماس در بيانيه اي شهادت وي را تسليت گفت و او را رمز مقاومت امت اسلام عليه آمريکا معرفي کرد.

پيش از اين نيز "عبدالعزيز رنتيسي" از رهبران مبارزه عليه اسرائيل، فرزندان صدام را که در بمباران موصل کشته شدند شهيد خوانده و از نقش صدام و فرزندانش در مبارزه با آمريکا تجليل کرده بود.

اما جنبش حماس امروز در برابر اسرائيل ايستاده است؛ اسرائيل نيز با اتکا به دلايل حقيقي و حقوقي [بازگشت به سرزمين تاريخي خويش و مصوبه ي 1949 سازمان ملل متحد] از مرزهاي حقوق بشري تجاور کرد و به ويژه پس از سال 1967، به هتک حرمت و امنيت و کرامت فلسطينيان روي آورد. اما اسرائيل و بن لادن و زرقاوي، همگي در جنايت عليه "انسان" همداستانند، چگونه است که ما ياوران بي مزد و منت هواداران زرقاوي هستيم و دشمن اسرائيل؟!

ج] روزنامه کيهان [که اينک از رسانه به دولت تبديل شده است] پس از فاجعه ي يازدهم سپتامبر، هر روز به شادي و دست افشاني، يادداشتي منتشر مي کرد و پايان امپراتوري آمريکا را مژده مي داد، گويي کمترين اهميتي براي صدها انسان کشته و زخمي در اين فاجعه، قائل نبود.

همين چند شاهد کافي است تا نشان دهد که ترازوي سنجش ما، حقوق انسان و جان و مال آبروي او نيست؛ بت هايي از حق و باطل هاي ذهني و تاريخي ساخته ايم تا بر يکي از آنها سجده کنيم و بر ديگري سنگ بزنيم غافل از اينکه سخت از فقدان "معيارهاي انساني" رنج مي بريم.

تجربه هايي از سنخ صدام، نشانه ي پايان روزگار ملاک بودن شعارها، پرچم ها، خطابه ها و نام هايي است که پيشوند و پسوند "خدا" را يدک مي کشند.

اگر "معيارهاي انساني" را کنار گذارده ايم و ترازويي جز با معيار مبارزه با آمريکا و اسرائيل ـ به هر قيمتي ـ نمي شناسيم و حمايت از اسلام و مسلمانان ـ به هر قيمتي ـ را اصل مي دانيم بايد زرقاوي و صدام را در فهرست مظلومان تاريخ اسلام، ماندگار کنيم و برايشان نوحه ها بخوانيم، اين همان روشي است كه تلويزيون "الجزيره" از نخستين ساعات اعلام حكم صدام اغاز كرد تا به مخاطبانش بباوراند كه "اين دادگاه و عوامل آن آمريکايي هستند و اهداف آمريکا را تأمين کرده اند".

شايد نمي توان در عصر رسانه ها چهره ي صدام را تطهير و حافظه ي تاريخي رسانه ها و مردم را پاک کرد که اگر ممکن بود، مي شد گامي ديگر در راه مبارزه با آمريکا برداشت.

شايد آن روز که امام علي [ع]، دستور حمله به "قرآن هاي بر نيزه" را صادر کرد بايد تاريخ مصرف "ظاهر کتاب" به عنوان ملاک حق و باطل، تمام شده تلقي مي شد اما آن دستور، گوش شنوايي نيافت و اين فريب نهادينه شد و جاي ترازوي "حکمت و انسانيت" را گرفت تا هر بار در صورتي تازه متولد شود و يقين هاي وارونه و آگاهي هاي کاذب به ارمغان آورد.

"الله اکبر" هاي صدام، هشداري است تا در همه حق و باطل هاي "صورت مدار" و تاريخى مان، "ترديد" کنيم و در ترازوي انساني شان بسنجيم و از "ترانه اي كه زنداني و زندانبان با هم مي خوانند" به سادگي نگذريم. (roozonline)



©2013 APG.ir